-
آغوش خیال
دوشنبه 28 مردادماه سال 1398 10:15
آغوش خیال .... هر چه در شهر طلایی خدا بود تو دادی به مـــــن عطر گل بود بهار بود و صفا بود تو دادی به من غزل ناب لبت بــــــــــــا می گلگون شراب که دوای دل ما بود شفا بود تو دادی به من باغ پــــــــــــــــــــر بود ز صبح نفست میدانـــــم هرچه خواستم همان آب و هوا بود تو دادی به من اخـــــــــــتران جلوه کنان...
-
تقدیر
دوشنبه 28 مردادماه سال 1398 10:14
تقدیر ...... از عشق خبر نیست در این شهر خرابیم از درد و غم و غصه ای دنیا به عذابیم بیگانه شدند دشمن و دوست خوب همه رفتند ما کــــــــه هنوزم دیده به در چشم به راهیم در وادی دلتنگی ما حرف کسی نیست از یاد یکی دلبر فــــــــــــرزانه کبابیم تقدیر نوشت نام قشنگش به دل مـــا شوریده سر از جام لبش جام شرابیم دانست به هر واژه...
-
ماتم
دوشنبه 28 مردادماه سال 1398 10:13
مــــــاتم ...... پرسان مکن که غم به دل ما چــه میکند این جا نشسته است تک و تنها چه میکند ما پاسدار صبح بهــــار محبتیم این درد های پیهم دنیا چه میکند شاید تو نیستی کــــــه سراپا ماتمم این آب دیده بر لب دریا چه میکند از بلبل شکسته پر امروز کسی نگفت در سوگ باغ و پر پر گلها چه میکند ماتم سراست دشت و بیابان شهر ما آنجا...
-
عشق .......
دوشنبه 28 مردادماه سال 1398 10:12
عشـــــــق ...... عشق زیباترین گوهر دنیاست ......... که است عشق از عالم بالاست چه زیباست ....... که است عشق در شهر و ..... همه گوشه ای ده یا به هر کوچه و پس کوچه و هر باغ و چمن بخدایم که پیداست که پیداست ........که است به شقایق تو ببین رخ عشق آنجا است به شب و ماه به هزار اختر ناز همه جا نام و نشان از عشق است گلی از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 مردادماه سال 1398 10:10
گنج وفــــــــا دوست داری ببری دل چـــه زیباست ببر بخدا عشق تو این جاست همین جاست ببر فرض کن نام وفا را همه کردند جفا پیش ما گنج وفا این دل شیداست ببر شب که دنبال یکی اختر نــــــاز میگردی جان من اختر و ماه جملگی از ماست ببر پدر پیر دلم قصه ای مجنون میگفت داستان دل مـــــــن دفتر لیلاست ببر غم تنهایی ما کاش به گوشت...
-
هدیه
دوشنبه 28 مردادماه سال 1398 10:09
هــــــدیـــــــه ....... مهربانم مهربانی های دنیا مــــــــــــال تو هر کجا دشت گل است گلهای زیبا مال تو میخرم بهر نگاهت اختران و مـــــاه را هر چه است در آسمان بالای بالا مال تو در زمین از مهر ساختم خانه و کاشانه ای عشق این جا نـــــاز دارد قلب شیدا مال تو از بهشت هم هر چه زیبا بود گرفتم بهر تو روزه و اجر نمازم دلبر...
-
اتنظار
دوشنبه 28 مردادماه سال 1398 10:07
انتظـــــــــار .... بیا بهانه مکن صبح عاشقانه بخر برای شعر نگاهت گل ترانه بخر خبر نداری ز حـــــال غریب عاشق خود یکی دو بوسه ای گرمی به هر بهانه بخر چرا به فکر اسیر شکسته پر نیستی بیا بیا برایش تو آب و دانه بخـــــر نگو که ساغر لبهای مـا فروشی نیست همینکه در بر مایی تو خود سرانه بخر بهار رسیده و یک دشت انتظار دارم...
-
حدیث غــــــم
سهشنبه 18 تیرماه سال 1398 10:27
حدیث غـــــــم ..... زندگی بود مهربانی انتحاری شـــــد گذشت بود یک عمری قراری بیقراری شد گذشت جمع بودیم دور دسترخوان عشق عاشق شدیم دوستی بود فصل زیبا چون بهاری شد گذشت از کجا یابی وفا ......مهر و وفا در شهر نیست دوست داری دوست دارم حرف آری شد گذشت دل مکان این و آن شد هر که آمــد پشت در بی وفا بود با وفا بود یک نگاری...
-
مــــــــاتم
سهشنبه 18 تیرماه سال 1398 09:50
مــــــاتم ...... پرسان مکن که غم به دل ما چــه میکند این جا نشسته است تک و تنها چه میکند ما پاسدار صبح بهــــار محبتیم این درد های پیهم دنیا چه میکند شاید تو نیستی کــــــه سراپا ماتمم این آب دیده بر لب دریا چه میکند از بلبل شکسته پر امروز کسی نگفت در سوگ باغ و پر پر گلها چه میکند ماتم سراست دشت و بیابان شهر ما آنجا...
-
تقدیــــــــــــــر
سهشنبه 18 تیرماه سال 1398 09:47
تقدیر ...... از عشق خبر نیست در این شهر خرابیم از درد و غم و غصه ای دنیا به عذابیم بیگانه شدند دشمن و دوست خوب همه رفتند ما کــــــــه هنوزم دیده به در چشم به راهیم در وادی دلتنگی ما حرف کسی نیست از یاد یکی دلبر فــــــــــــرزانه کبابیم تقدیر نوشت نام قشنگش به دل مـــا شوریده سر از جام لبش جام شرابیم دانست به هر واژه...
-
آوازه ....
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1398 14:18
آوازه .......... نفس عشق تو این جاست خبر کن همه را نام تو زیب دل ماست خبر کـن همه را موج طوفان وفــــــــــــا در نگهت میبینم دیده ات مرهم غمهاست خبر کن همه را بت پرستیدم و شــــد شهر به شهر آوازه یار من از همه زیباست خبر کن همه را گفته اند دزدی بوســـــه عجب شیرین است آرزویم شب و روز است خبر کــن همه را عطر گلهای...
-
آرزوی دل .............
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1397 10:44
قطره ای اشک چو دیدید همه جا دفن کنید غصه و درد عزیزان مــــــــــرا دفن کنید یک جــــهان عشق در این عــالم زیبا پیداست آنکه بی مهر و وفا گشت ..... شما دفن کنید ناله ای کودک بیمار مــــرا غمگین کرد هر کجا ظلم و ستم بود ..... بیا دفن کنید نیست در مذهب ما راه کج و پر خم و پیچ قبله گـر کج شده است شیخ و ملا دفن کنید پـــدر...
-
آرزو
پنجشنبه 27 دیماه سال 1397 11:31
آرزو .... گر توانی تــو بیا صبح بهارانم باش باغ و بوستان دلم عطر گلستانم باش بیکسی رنج دل خسته و دیوانه ای ماست جان فــدای تو، بیا دلبر جانانم باش آیت چشم تو زیباست برایم بفرست من که پیغمبر عشقم تو قرآنم باش هر شب و روز به شعرم نفس تازه ببخش مطلع هـر غزلم حــرمت ایمانم باش آتشی گــر به تن ما زدی عیبی نیست سقف ویران...
-
گلـــــــــــــریز
پنجشنبه 27 دیماه سال 1397 11:27
گلریز جانانه ای من قصه ای پائیز قشنگ است با بودن تو شــام غــم انگیز قشنگ است بنویسم هزاران غـــــزل ناب برایت گر عاشق من باشی همه چیز قشنگ است لبخــند بنشانید به لبی جــــوهر دین است هرگز مشکن دل .......بپرهیز قشنگ است هر گوشه هنوز برف غمت بر سر ما است با عشق تو هــــر روز گلاویز قشنگ است نیستی جـهان ارزش خــاشاک...
-
آشیان درد .......
دوشنبه 19 آذرماه سال 1397 10:22
-
نیت
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1397 09:40
نیت ....... شعر امروز مرا کاش بخوانی نروی قصه ای عشق مرا خوب بدانی نروی منکه همسایه ای خشکیده ای یک باغ گلم کاش چنـد بوسه ای گرمی بنشانی نروی بـه نیت دامن مهتاب گره ها زده ام تو سحر آمده از لطف بمانی نروی جان من بسته ای آن زلف پریشان تو است خوب بگیر جان مــــــرا تا که توانی نروی نفسم عطر گل غنچه ای لبها گرفت شکر و...
-
آرزو ....
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1397 09:37
آرزو ..... میخواستم که کنج دلت جای ما شود آن زمزم لبان تو ما را دوا شود میخواستم به پای کلامت نفس کشم میخواستم که زخم دل من شفا شود میخواستم خدا گل عیش هدیه ات کند میخواستم زمین و زمانم دعا شود میخواستم برای دلم عشق من شوی میخواستم که بود و نبودم وفا شود میخواستم دو بیت غزل مال من شود میخواستم که شعر ترم خوش نوا شود...
-
رقص
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1397 09:34
رقــص ..... آمدی عشق در این خانه ای جان میرقصد چه بگویم همه جا کون و مکان میرقصد دیده باز کن که ببوسم غم چشمان ترا اشک در صورت من دامن مان میرقصد نفس عشق عجب غلغله بر پا کرده سر جدا دست جدا روح و روان میرقصد یک گلی گفت به بلبل چه شده ... وقت سحر سخنت چیست چرا پیر و جوان میرقصد ؟ حرفی از دل چه بگویم چه نگویم تو منی...
-
دیده به در
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1397 09:32
دیــــــده به در ........ یاد دو چشم مست تو شور و نوا به پا کند زمزم آن لبان تو درد مرا دوا کند پاک مکن ز لوح دل حرف وفا و عشق را عشق اگر نفس کشد غلغله ها به پا کند جان منی عزیز من حرف ریا نخوانده ام دست من است و دامنت تا که خدا صدا کند شام دلم سحر نشد خنده مکن به حال من کی به کجا شنیده ای دیگری دل شفا کند خانه ای ما...
-
نــــــا خـــــــــــــــدا .....
سهشنبه 20 شهریورماه سال 1397 15:26
نا خــــــدا ...... حرف دروغ نیست دل از ما گرفته ای ای نو بهار عشق چه زیبا گرفته ای ساحل نشسته ام بگیر در برت مرا ای نا خدا حرمت دریا گرفته ای من در عزای اشک تو پوشیده ام سیاه تو حسن ماه و اختر شبها گرفته ای غربت که از برای غمم باده میدهد تو روزگار این می و مینا گرفته ای فردا هوای یاد تو در دشت زندگیست از لاله ها سرخی...
-
قصه ای عشق ......
سهشنبه 20 شهریورماه سال 1397 15:22
قصه ای عشق عاشق چشمت شدم درد جهان از یاد رفت بیوفایی بیکسی از این و آن از یاد رفت خسته بودم از جوانی از جفای روزگار دشت گل کردی مرا فصل خزان از یاد رفت آنقدر زیباترین زیبا شدی در دیده ام ماه با آن آسمان و اختران از یاد رفت در کنار دفترم باغ غزلهایم شدی واژه واژه شعر گشتی روح و جان از یاد رفت با خدایم قصه کردم قصه ای...
-
حقیقت ......
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1397 11:26
حقیقت میتوانم که ترا در دل و جان جا بدهم شوخی نیست میتوانم که ترا مسکن و ماوا بدهم شوخی نیست میتوانم که به عمرم فقط از جام تو بنوشم از لبم ساغر و مینا بدهم شوخی نیست خوب تکرار نشده قصه ای مجنون دیریست نام زیبای ترا شهرت لیلا بدهم شوخی نیست عشق پیوند نگاهیست که راهش به دل است جان به جانانه ای زیبا بدهم شوخی نیست خبری...
-
آرزو ....
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1397 11:24
آرزو ............. چه بگویم که خبر از دل دیوانه شوی عاشق صبح دلم گوهر یکدانه شوی چه بگویم که بدانی که ترا میخواهم سوختم سوخته ام کاش تو پروانه شوی جان من حرف بدی نیست نفس میخواهم آرزوی دل شیداست که جانانه شوی من و گلهای چمن رو به بیابان کردیم تا مبادا که شبی ساکن ویرانه شوی سر به سنگ در میخانه گذاشتم هر شب از سر لطف...
-
قــــــــانــــــع .....
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1397 11:22
قــــــــانـــع ........... بوسیدن از لبان تو جانا مرا بس است شهد و شکر چشیدن آنجا مرا بس است زمزم کجا و باده و ساغر بگو کجا ؟ حاجی شراب آن لب زیبا مرا بس است داشتم دلی برای تو دادم بگیر ببر عشق تو ای امید دل ما مرا بس است گلبرگ خاطره به دلم چنگ میزند چشم سیاه آن گل رعنا مرا بس است پائیز عمر قصه ای بیداد زندگیست از...
-
غـــــــو غـــــــــا ..........
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1397 10:50
غــــو غــــــا ....... کاش بدانی به دلم عشق تو غوغا دارد آتشی است که تا عمق تنم جا دارد من به مهمانی چشم سیه ات آمده ام صبح باغ نفسم قصه ای لیلا دارد درد دنیا چه کنم درد و غمم درد تو است عاشقی از ازلش سینه ای رسوا دارد خواب بود خواب خوشی دوش ترا میدیدم لب من بود و لبت بوسه تمنا دارد عطر آغوش تو بود در چمن تنهایی یک...
-
آرزو .........
پنجشنبه 21 تیرماه سال 1397 12:43
دوست دارم لحظه ای آمدنت فصل بهاران باشد دل من فرش زمین فرش خیابان باشد دوست دارم که جهان ناز کند از رخ تو هر طرف عطر تو و عطر گلستان باشد دوست دارم که زمین بوسه کند پای ترا در چمن یاسمن و سوسن و ریحان باشد نسترن را همه جا تا به ماه آویزیم دشت پاکیزه ای دل نم نم باران باشد شب به ما قصه کند قصه بخواند از عشق شعر من سر...
-
میلاد شعـــــــر ......
پنجشنبه 21 تیرماه سال 1397 12:40
میلاد شعـــــــر چه تکرار است نام تو به کنج دفترم امشب چه میخواهی به هر واژه به اشعار ترم امشب تو میدانی که دارم دوست به تو هر بار هم گفتم ترا خواهم کنار دل کنار بسترم امشب به خاموشی سخن گفتم ترا جستم ترا خواستم بهانه میکند این دل که نیستی در برم امشب کسی احوال زار ما به این غربت نمیگیرد سرا پا انتظارم من دو دیده بر...
-
حقیقت .......
سهشنبه 12 تیرماه سال 1397 12:05
حقیقت ....... میتوانم که ترا در دل و جان جا بدهم شوخی نیست میتوانم که ترا مسکن و مـــــــاوا بدهم شوخی نیست میتوانم که به عمرم فقط از جام تو بنوشم از لبم ســاغر و مینا بدهم شوخی نیست خوب تکرار نشده قصه ای مجنون دیریست نام زیبای ترا شهرت لیلا بدهم شوخی نیست عشق پیوند نگاهیست که راهش به دل است جان به جانانـــه ای زیبا...
-
آرزو .......
سهشنبه 15 خردادماه سال 1397 12:46
آرزو ...... برای بوسه کردن ها لب شیرین میخواهم از این باغ پر از مهرش گلی گلچین میخواهم ببین چشمک زند تا صبح تمام اختران مست فقط از کهکشان دور مه و پروین میخواهم تو از صبح غزلهایم کدامین واژه میخواهی من از چشم سیاه تو شب رنگین میخواهم بهای عشق تن و جان است بگیر از تو بگیر بردار شهید یک نگاه تو من مسکین میخواهم بدست باد...
-
نفس عشق
سهشنبه 15 خردادماه سال 1397 12:44
نفس عشق بیا مهمان چشمت کن شبی ما را به تنهایی هوای خانه را پر کن به عطر شور شیدایی به برگ گل تو ترسیم کن و بنویس دوستم داری نترس از مردمان شهر نترس از بیم رسوایی بهایی تار یک مویت اگر عاشق شوی دنیاست به ماه صورت عاشق شب تار است مهتابی جهان بی عشق جهان جهل جهان سرد تنهاییست نفس از عشق میبخشند در این شبهای نورانی به پاس...