نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

دلنوشته هــــــــــــای یک شاعر
نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

دلنوشته هــــــــــــای یک شاعر

معـــــــــبود .........

معبود

همسایه ای روحم شدی از جسم و جان بالاتری
از باغ و بوستان زمین از آسمان بالاتری

با سجده آرام میشوم چون قبله گاهم میشوی
من عاشق شوریده ام تو از جهان بالاتری

هر ذره خاک پای تو من سرمه ای چشمم کنم
تو شبنم صبح بهار از این و آن بالاتری

من دیده ام صد گلرخی زیبا تر از حور بهشت
تو اختر و ماهم شدی از حوریان بالاتری

تا من شوم قربانیت جانم بگیر خونم بریز
تو عشق و تو معبود من از قدسیان بالاتری

فریاد دل فریاد تست دانم که از ره میرسی
چشمم به را مقدمت از عاشقان بالاتری

به کس نگــــــــــــــو .......

به کس نگو

من مست و بیقرار تو هستم به کس نگو
هم یار و هم نگار تو هستم به کس نگو

شب آرزوی چشم تو دارم برای خویش
دیوانه و خمار تو هستم به کس نگو

در زندگی دو حرف مرا مانده است به سر
مهتاب شام تار تو هستم به کس نگو

هر گز شبی نبود که نبودی کنار دل
من روز و روزگار تو هستم به کس نگو

حالم بپرس که بیتو نفس میکشم چرا  ؟
هر ثانیه انتظار تو هستم به کس نگو

در دشت زندگی تو که هستی بی غمم
من صبح نو بهار تو هستم به کس نگو