تــــو آمــــــــــــــــدی .......
تو آمدی و نگاهت دلم نشانه گرفت
گل غزل به خدا رنگ عاشقانه گرفت
خزان بود و زمستان سرد و غمگینی
به عطر زلف سیاهت بهار جوانه گرفت
فضای باغ پر از شور و شوق و مستی شد
سحر که بلبل مست از لبت ترانه گرفت
دلم گناهی نکرد و شد از بهشت بیرون
خوشم که گوشه ای بام تو آشیانه گرفت
دگر تو هستی و من ازبرای تو هستم
تب خیال دو چشمت مرا شبانه گرفت
اگر چه شوق دلم آرزوی یار نداشت
نوای عشق تو ما را به هر بهانه گرفت