نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

دلنوشته هــــــــــــای یک شاعر
نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

دلنوشته هــــــــــــای یک شاعر

هـــــــدیه ..........

هــــــدیه  ..........
دل برای عاشقیست جانانه کن با خود ببر
دست و پایش را ببند زولانه کن با خود ببر

سوخت عمری بیکس و تنهای تنها در قفس
همدمش باش بوسه کن مستانه کن با خود ببر

از مقام عشق میدانم من آنجا بوده ام
آتشی در دل بزن پروانه کن با خود ببر

در جوانی جز کلام نام و ننگ نشنیده ایم
هر طرف فریاد زن آوازه کن افسانه کن با خود ببر

سالهای بیتو بودن طاقت ِ بر من نماند
خانه ای صبر مرا از بن بکن ویرانه کن با خود ببر

درد هجرانت  تو میدانی مرا مجنون کرد
لیلی زیبای من دستم بگیر دیوانه کن با خود ببر

عشق آسمانی ......

عشق آسمـــــــــــانی   .......

دلم غمگین و تنها است برایم مهربانی کن
ترا از جان و دل خواهم کنارم زندگانی کن

فلک غمگین و دل غمگین هوای شعر من غمگین
برای لحظه ای امشب برایم شادمانی کن

شکستند درب میخانه نمی آید صدای تار
کنار بسترم بنشین برایم نغمه خوانی کن

مرا در بند خود کردی به آن چشمان شهلایت
بیا عشق و وفایت را برایم جاودانی کن

من از عشق زمینی بارها گفتم که میترسم
تو گفتی عاشقم هستی همین را آسمانی کن

مست .....

مســت  ......
مرا آنروز بوسیدی هنوز در کوچه رسوایم
خدا داند که رسوایم خدا داند که شیدایم
چه بود در جام لبهایت که تا امروز میرقصم
چگونه کرده ای مستم بگو جانم بگو جانم
گلی بی عطر و بو بودم به دشت لاله های سرخ
تو دادی شبنم صبحی تو گشتی آب بارانم
نشان عاشقی امشب به چشمان تو میبینم
ببر از پیش من دینم برای توست ایمانم
به گردن حلقه کن زلفت مرا در بند و زندان کن
خوشم باشم کنار تو خوشم هستی تو جانانم
اگر آرام بنشینم تو باور کن که میمیرم
من از عشق تو در سوزم من از شوق تو دریایم

تو آمدی ........

تــــو آمــــــــــــــــدی  .......

تو آمدی و نگاهت دلم نشانه گرفت
گل غزل به خدا رنگ عاشقانه گرفت
خزان بود و زمستان سرد و غمگینی
به  عطر زلف سیاهت بهار جوانه گرفت
فضای باغ پر از شور و شوق و مستی شد
سحر که بلبل مست از لبت ترانه گرفت
دلم گناهی نکرد و شد از بهشت بیرون
خوشم که گوشه ای بام تو آشیانه گرفت
دگر  تو هستی و من   ازبرای تو هستم
تب خیال دو چشمت مرا شبانه گرفت
اگر چه شوق دلم آرزوی یار نداشت
نوای عشق تو ما را به هر بهانه گرفت