ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
گواز چی نظر بر دل دیوانه نکردی
لطفی تو به این خانه ی ویرانه نکردی
میسوخت پر و بال مرا آتش شوقت
آخر تو چرا رحم به پروانه نکردی
لب تشنه نشستم به برت تا به سحرگاه
ازجام لبت دعوت پیمانه نکردی
صد بار صفا کردم و تا مروه دویدم
آشنا به لبم زم زم جانانه نکردی
در میزنم هر روز و به دنبال تو هستم
از بهر ثواب وارد آن خانه نکردی
در کعبه و بت خانه و در صومعه هستی
یک نیم نگاهی تو به میخانه نکردی
میخواهی بیا در دل من جای کسی نیست
این خانه ی ویران شده را بام و دری نیست
یک روز که کس داشت و نفس داشت و هوس داشت
امروز از آن شهر طلائی خبری نیست
بیچاره از آن گشت که صد تیر جفا خورد
ویرانه از آن شد که او را گهری نیست
از کوچه و پس کوچه و از شهر کشیدند
میمیرم از آن درد که اورا نظری نیست
پروانه ی با ناز و ادا گفت به شمعی
بگذار که بمیرم به برت چون سحری نیست
شادم که مرا گوشه ی میخانه نشاندند
اینجاست که از محتسب و شیخ اسری نیست
آهسته بیا باز بهــــــار آمده از راه
روزی تو نیایی که بگویند پدری نیست
باز در کنج دلت مرغ دگر مهمان است
ما پریدیم و برفتیم به ما زندان است
روزها عاشق هر بی سر و پا میگردی
دل شکستن چقدر وای ترا آسان است
تو نپرسی که چرا هر شب و روز مینالم
دیده باز از غم یاد تو چرا گریان است
خانه ی دل که مرا منزل و ماوای تو بود
بیخبر ماندی نگفتی که چرا ویران است
رفتی و بار دگر خنده زدی شاد شدی
نازنینم تو برو مرغ دلت مهمان است