نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

دلنوشته هــــــــــــای یک شاعر
نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

نـــــــــــازنــیـــــــــن مــــــــــــــن

دلنوشته هــــــــــــای یک شاعر

محبت .......

محبت ......

میشود امشب بمانی جان من فردا نیست
باده ای دیگر نباشد ساقی و مینا نیست
درب باغ زندگی را باز یکبار میکنند
تا ابد عطر بهاران همدم گلها نیست
صبح برخیزی ببینی نیست شور زندگی
آن هوای عشق و مستی در بر دلها نیست
کس نمی پرسد که مجنون کیست فرهاد در کجاست
آتش شیرین عشقی در دل لیلا نیست
دست بردار از جدایی ها پلی آباد کن
داروی درد دل ما جز محبت ها نیست
این محبت هاست که آدم با خداست
جز نوای عشق و مستی در دل دنیا نیست
جان من حرفی که داری زیر لب با من بگو
شاعر شوریده سر را ساحل دریا نیست

بیوفــــــــــــــــا ......

بیـــــــوفـــــــــآ  ............

آمد و شهر دلم زیر و زبر کرد و برفت
حال شبهای مرا سخت بدتر کرد و برفت
دم دروازه نشستم که شایـــــــد نرود
با رقیب آمد و از کوچه گذر کرد و برفت
هیچ در شهر نبود حرف و سخن از غم ما
دشمن و دوست مرا خوب خبر کرد و برفت
گفته بود از سر لطف سرزده آید به برم
چشم ما منتظر شام و سحر کرد و برفت
قاتل دیده ای خود دید به خون میغلطد
بیوفا آمد و یکبار نظر کرد و برفت

ســــــــرود دل ........

ســــــــرود دل   .......

دلم میخواهد امشب تو
بیایی در برم باشی
در این غربت سرای درد
در این ویران سرای سرد
کنار بسترم باشی

چرا دیگر بهاران نیست  ؟
چرا دیگر هوای خانه و پس خانه شادان نیست  ؟

چرا دست نوازشگر دگر پیدا نمیگردد  ؟
چرا از بهر مه رویان
کسی شیدا نمیگردد  ؟
چرا در سینه های ما ........
چرا غوغا نمیگرد
چرا در شهر عشق  دیگرکسی رسوا نمیگردد  ؟
چرا مهر و محبت قصه ای لیلی و مجنون بود   ؟
دگر شیرین نمیبینی
دگر فرهادی در کار نیست
دگر از بهر شبهایت کسی بیدار و بیمار نیست
کسی دیگر نمی آید
کسی از بهر درد  تو
برایت هیچ  .......... غمخوار نیست

هوای خانه طوفانیست
هوای کوچه و باغ و چمن
امروز بارانیست

گل پژمرده ای افتاده است در آب
میان برگ های زرد پوسیده
میان برگ های سرخ خشکیده

من این جا در غبار غصه های شب
فقط آرام میگریم
گل پائیزی دل را دگر عطر جوانی نیست
دگر شور و نوای شادمانی نیست

دلم امروز میخواهد
دلم امشب میخواهد
دلم هر لحظه میخواهد
بیایی همدمم باشی
بیایی روز ها خورشید
بیایی شام ها ماهم
بیایی اخترم باشی
تو هستی گوهر نابی
بیایی گوهرم باشی
بیایی جان من گردی
بیایی در برم باشی