هنوز عطر نفسهایت کنار بسترم باقیست
هنوز گلبرگ لبهایت به لبهای ترم باقیست
هنوز در کوچه های شب صدای تک تک پایت
هنوز تندیس اندامت به دیوار و درم باقیست
به من آهسته میگفتی که پرواز کن که پرواز کن
مرا تاب و توانی نیست فقط بال و پرم باقیست
چقدر از جور این مردم دل افسرده ای دارم
ز بس نالیده ام از غم همین چشم ترم باقیست
هنوز ترسی که دیگر بر نگردی در سرای من
به هر سطر غزلهایم به شعر و دفترم باقیست
تو خود میدانی جان من که من از عشق لبریزم
هوای عشق و مستی است که عمری در سرم باقیست