بیخبر از برم مرو خانه ای دل برای تو
پا و سر و دو دیده ام جان و تنم فدای تو
شام سیاه بی کسی برگ خزان رسیده ام
منتظر تو میشوم منتظر دوای تو
قصه کنند که میروی ای گل من سفر بخیر
یاد تو است کنار من سینه ای من برای تو
گریه نمی کنم ز غم تا که مرا تو مونسی
شاد و خوشم که زنده ام از نفس هوای تو
دیده به ره نهاده ام کی تو دوباره میرسی
از تب و تاب سینه ام می شنوم صدای تو