هر طرف دیده ام صدای غم است
قصه ای درد بیدوای غم است
گوشه ای شهر دل بیا و ببین
آسمان و فلک خدای غم است
مست بودیم و کس نمیدانست
شام و صبح و سحر هوای غم است
میرود یار ما به او گویید
رفته ای سینه آشنای غم است
پیش ذات خدا کنم شکوه
پاره ای دل مگر برای غم است ؟
کی زنم بوسه ها به لعل لبش
هر کی میگفت که این شفای غم است