گاهی نفس کشیدن ما هم عذاب بود
خون می چکید ز دیده و دلها کباب بود
صد بار رفته ایم که ببوسیم درب دوست
در بسته ماند و زاری ما بی جواب بود
سرمست بوده ام ز دو چشمش تمام عمر
آب زلال و داروی دردم شراب بود
طالع نداشتم که بیاید به بر مرا
یارم به روی بستر گلها به خواب بود
این کوچه های سرد دلم آسمان نداشت
خورشید و ماه و اختر شبها سراب بود
دیگر امیدی نیست که گویم نفس کشم
گاهی نفس کشیدن ما هم عذاب بود