ای که هرگز نامه هایم را نخواندی
ای که هر وقت آمدم سویت
مرا نومید راندی
بشنو از من
میرسد روزی که اصلا من نباشم
اندرین دنیا نباشم
ناگهان آیم به یادت
ناگهان آید به یادت
عشق و سوز و التهابم
اشتیاقم
سر به هر کوچه زده پرسی نشانم
لیک پاسخ بشنوی کان بینوا مرد
مرد اما بیصدا مرد
مرد اما با وفا مرد
چون شوی از مرگم آگه
یادت آید
زآنچه کردی
زآنچه اکنون مینمایی
از عتاب و قهر و ناز و دوری و بی اعتنائی
پس پشیمان گردی و آیی به خاکم
گویی ای غمدیده ی من
در چه حالی
در کجائی
واندرین جاهم به یادم شعر شیرین میسرایی
گوش کن ........
زیباترینم
در جواب پرسش خود
هنوز ای نازنین من ..........
ترا من دوست میدارم