دل و دیده به تو دادم بگو دیگر چه میخواهی ؟
ترا چون بت پرستیدم از این کافر چه میخواهی ؟
هزاران سینه عشقم را به پایت نازنین ریختم
ترا بس نیست این گوهر از این بهتر چه میخواهی ؟
دل دیوانه مست توست بیا این خانه جای توست
نمی دانم بگو جانا تو پشت در چه میخواهی ؟
به من گفتند که می آیی سحر ها دیده بر راهم
سر و جانم فدای تو بگو آخر چه میخواهی ؟
خزان عمر من امروز نشاط دیگری دارد
از این برگ گل پائیز تو ای دلبر چه میخواهی ؟
نشاندم بوسه ی شعری کنار لعل لبهایت
مگر از شاعر مسکین از این بیشتر چه میخواهی ؟