بمیرم اینکه مرا در دل تو جائی نیست
گل شکسته ی باغم مرا هوائی نیست
به شهر و کوچه دویدم کسی مرا نخواست
به دشت بیکسی دیدم که آشنائی نیست
جهان به خانه ی نامرد و بیوفا ماند
به عاشقی که وفا میکند پنائی نیست
چگونه از دل سنگ تو نازنین گویم
به چشم مست سیاه تو هم وفائی نیست
مرا به ماه و ستاره قسم که تا دم صبح
بجز نوازش دستان غم صدائی نیست
اگر چی پیش رقیب مرگ من تو میخواهی
خدا گواه ست عزیزم مرا گنائی نیست