به کس نگو
من مست و بیقرار تو هستم به کس نگو
هم یار و هم نگار تو هستم به کس نگو
شب آرزوی چشم تو دارم برای خویش
دیوانه و خمار تو هستم به کس نگو
در زندگی دو حرف مرا مانده است به سر
مهتاب شام تار تو هستم به کس نگو
هر گز شبی نبود که نبودی کنار دل
من روز و روزگار تو هستم به کس نگو
حالم بپرس که بیتو نفس میکشم چرا ؟
هر ثانیه انتظار تو هستم به کس نگو
در دشت زندگی تو که هستی بی غمم
من صبح نو بهار تو هستم به کس نگو